انتظارفرج پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:, :: 18:37 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
سلام مولای من حالتون خوبه ؟ مولای من چند وقته یه سوال تو ذهنم هستش که هنوز نتونستم جوابی براش پیدا کنم. اونم اینه که اگر سعادت داشتم و شما رو زیارت کردم اون لحظه بهتون چی بگم؟ ازتون چی بخوام ؟ یا اینکه توی اون لحظه چه حالی بهم دست میده ؟ نمی دونم........ هر چی فکر میکنم هیچ جوابی پیدا نمیکنم ، شاید اصلاً اشک اجازه نده تا حرفی بزنم. فکر این که نزدیکتون باشم و محضرتون رو درک کنم برام یه رویاست همیشه تو ذهنم این صحنه رو مجسم میکنم. آقا جون دلم میخواد بغلتون کنم وبزنم زیره گریه ، دلم میخواد در کنار شما وجودم آرامش بگیره ، همین الان که دارم این مطالبو مینویسم خیلی حس خوبی بهم دست میده. وای خدایا یعنی میشه؟؟؟؟؟؟؟ ولی مولای من یه لحظه فکره کارایی که کردم ، گناهایی که مرتکب شدمو میکنم ..... وای................ آقا جون هر چی فکر میکنم که وقتی شما رو دیدم چه حالی بهم دست میده به این نتیجه می رسم که فقط می تونم بگم شرمنده ام آقا آقای من ، مولای من ، عزیزه زهرا ازتو ن یه خواهشی دارم اونم اینه که تو اون لحظه اجازه بدین در عاقوشتون بگیرم کولای من خیلی دلم گرفته آقا جانم شرمنده ام از این همه کم بودن مولای من شرمنده ام از این همه روسیاهی آقا جانم..........
التماس دعا نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|